می خواهم دل نوشته ای برای آقای مهربانی ها بنویسم اما نمیدانم از کجا و از چه قلم را بردارم.
مولای من میدانم که همه جا هستی ولی افسوس که تورا نمیبینم.آقای من همیشه دم از تو میزنم ولی در عمل هیچ اثری از تو نیست.
تو میبینی و مراقبم هستی ولی باز به راه خودم هستم و تو را فراموش کرده ام به جزء غروب جمعه ها که دلم برایتان میگیرد.
آقاجان همه می گویند که منتظر تو هستند ولی من نمیتوانم باور کنم که همه منتظر تو باشند. مگر میشود گناه کرد و منتظر ماند؟
میگویند که آقاجان وساطت میکنید بین خدا و شیعیان تا خدا بگذرد از گناه بندگان.امافکر کنم که شاید خسته شدید از گناهان بیشمار ما...
مولای من ببخش که یار خوبی برایتان نیستیم.
اما میشود مانند قفل ساز معروف بازار تا عارفان دوره ما می شود به شما نزدیک شد و دم برنیاورد.
شنیده ام که شیخ بهایی تکه نان هایی را نگه میداشت تا به وقت بیماری از آن نان تناول کند تا شفا یابد. علت را که جویا میشوند درجواب میشنوند که تکه نان ها از پول حلال است و درمان درد من.
اما مهدی جان ببخش که دیگر درآوردن مال حلال بسی سخت شده است.
همین چند وقت پیش بود که صدای اعتراض مراجع از اخذ دیرکرد و حرام بودن این مال برای چندمین بار بلند شد. بنظرم انگار دیگر نمیتوان با این همه درگیری مردم با بانک ها دم از پول حلال زد.
ببخش دروغ و ریا و حیله و بسیاری از گناهان ممنوعه را برای خودمان توجیه کرده ایم که دیگر گناه نیست.
خلاصه ببخش منتطر خوبی برایتان نیستیم. اما مطمئنم که بندگان بسیار خوبی داری که با آنها خوشی میکنید.
آقای مهربانی ها بیا که دیگر نمیتوان در این جو نفس کشید. گویا اکسیژن این جو تو را کم دارد.در این زمانه جنگ وخون ریزی بیا که دیگر ارزش انسان از حیوان نیز کمتر شده است.
سوریه ,عراق، پاکستان و افغانستان و بسیاری از کشورهای مسلمان را دچار جنگ کرده اند.فقط ایران است که به لطف الطاف خاصه تان و رهبری نایب عامتان با سربلندی و امنیت مثال زدنی در دنیا میدرخشد.
آقا بیا...
من سرم را بلند میکنم زیرا در این شبها درهاى رحمت خدا در آسمان بروى بندگان باز است ، همچنین در رضوان ، در آمرزش ، در فضل ، در توبه ، در نعمت ، در جود و سخاوت ، در احسان باز است ...
وحید یوسفی