احتمالا با ساری‌گلین آشنائی دارید. ترانه فولکلور ترک که برگرفته از افسانه ای عاشقانه است. قدیمی ترها این ترانه را با صدای ویگن می شناسند. چند سال پیش هم حسین علیزاده و جیوان گاسپاریان(ارمنی) در اثری مشترک این ترانه خاطره انگیز را اجرا کردند که همان سال نامزد بهترین موسیقی جهان شد.

اما داستان این ترانه زیباست؛ ساری گلین به زبان ترک، یعنی عروس زرین که کنایه از خورشید است. خلاصه ماجرا چنین است که "خان" روستا، دختر زیبائی را می بیند و می پسندد و تلاش می کند او را با تهدید و زور از خانواده اش جدا کند. مقاومت دختر باعث می شود پدرش تهدید به قتل شود و او برای نجات پدر در نهایت مجبور می شود قبول کند و همراه خان برود. اما در میان راه خودش را به رودخانه ای خروشان می اندازد و در امواج آب ها محو می شود.

عمریست این ترانه با افسانه عاشقانه اش که رنگ و بوی ظلم ستیزی هم دارد، بین اهل هنر و مردم دست به دست می شود.

اما ساری گلین ما ...
همین روزهای سرد کردستان بود که "ناهید" *به مقصد درمانگاه از خانه خارج می شود و تا چند روز از او خبری نمی شود. خانواده اش نگران و مضطرب، پرسان پرسان متوجه می شوند در بین راه 4 نفر او را دوره کرده و ربودند.

مدتی از ربوده شدنش می گذرد که خبر چرخاندن دختری در روستاهای کردستان با "دستانی بسته" و "سری تراشیده" همه جا پخش می شود. "نشانه" ها نشان از ناهید می داد؛ خاصه وقتی، جرم دختر را هم به مردم روستا گفته بودند: "این دخترک جاسوس خمینی است..."

انقلابی بود و اهل بسیج و مسجد. بارها بجهت فعالیت انقلابی تهدید شده بود. اما اینبار ماجرا فرق می کرد؛ شاهدان می گفتند ضدانقلاب کردستان او را تهدید می کردند که "به خمینی توهین کن تا آزادت کنیم."

اهل سنت بود و تربیت یافته دامن انقلاب؛ استقامت کرد.... "11 ماه" شکنجه شد و دست آخر نیز ددمنشانه و در حالی که "16 سال" بیشتر نداشت، "زنده بگورش" کردند.

ساری گلین یا همان خورشید زرین ما افسانه نیست. حقیقت انقلاب، ظهور چنین فرزندانی است که امروز هم فراوانند. مشکل اینجاست که برخی افسانه هایشان را زبان تاریخ می کنند و امثال من همت نداریم داشته هایمان را سر دست بگیریم.

*ناهید فاتحی کرجو