برای کسانی که از بیرون، شاهد فروپاشی و اضمحلال رژیم پهلوی بودند، انقلاب مردم ایران واقعه‌ای عجیب به نظر می‌رسید. تحلیل‌گران اروپایی و سیاستمداران غربی تا چند ماه پیش از اوج گرفتن انقلاب، همه چیز را در ایران، آرام و باثبات ارزیابی می‌کردند. به زعم آن ها، رژیم پهلوی یکی از پایدارترین حکومت‌های منطقه بود و با حمایت همه جانبه آمریکا، روزهای اوج خود را می‌گذراند.

اما همه آن تحلیل‌ها، غلط از آب درآمد و وقتی در 26 دی‌ماه 1357(16 ژانویه 1979)، بوئینگ 707 سلطنتی، محمدرضاپهلوی را برای همیشه از ایران خارج کرد، بر تمام ارزیابی‌های پیشین، مُهر بُطلان زده شد. روند به تعبیر غربی‌ها شگفت‌آور سقوط شاه، آن‌چنان گیج کننده و هیجان انگیز بود که ده‌ها مفسر، دیپلمات و پژوهشگر غربی به تحقیق و قلم‌فرسایی درباره آن پرداخته‌اند.

در این میان، سهم افرادی مانند «آنتونی پارسونز» که به عنوان دیپلمات یا سفیر در ایرانِ دورانِ انقلاب حضور داشتند، بیشتر بود. آن ها سال‌ها بعد از فروپاشی رژیم پهلوی، به تجزیه و تحلیل پالس‌ها و علایمی پرداختند که آن روزها دریافت می‌کردند، اما ظاهراً، معنایش را نمی‌فهمیدند. مطالعه خاطرات و ارزیابی این افراد از چرایی و چگونگی سقوط شاه، در حقیقت بررسی این واقعه مهم تاریخ معاصر ایران، از زاویه‌ای دیگر است.

هرچند برخی از اظهارات جانبدارانه و به دور از واقعیت در این آثار، باعث کم شدن اعتماد به محتوای آن ها می‌شود، اما نمی‌توان از برخی اطلاعات ذی‌قیمت و دست اول در این کتاب‌ها و همچنین، تحلیل‌هایی که نمایانگر نوع نگاه غرب به شاه و جامعه ایران در آن دوره بوده است، چشم پوشید.

آن‌چه در این یادداشت در پی آن هستیم، معرفی تعدادی از آثار نویسندگان غربی است که وقایع مربوط به انقلاب اسلامی ایران را، از زاویه دید خود نگریسته و تحلیل‌هایشان را به رشته تحریر درآورده‌اند.


روایتی از چرایی «شکست شاهانه»
اگر قرار باشد تحلیلی از شخصیت شاه و چرایی اقدامات وی را با قلم یک پژوهشگر غربی بخوانیم، بی‌تردید «شکست شاهانه»، یک منبع قابل تامل است. این کتاب با نام اصلی «MAJESTIC FAILURE the Fall of the Shah» توسط پروفسور «ماروین زونیس»، استاد دانشگاه شیکاگو، در سال 1991(1370هـ.ش) برای نخستین بار منتشر شد.

«شکست شاهانه» به شخصیت و عملکرد شاه، از زاویه دیدگاه‌های روان شناختی می‌نگرد. افزون بر این، نویسنده اثر درک نسبتاً کاملی از ارتباطات میان شاه و ایالات متحده دارد که آن را به تدریج و طی فصل‌های متعدد کتاب، به خواننده ارائه می‌کند. کتاب «زونیس»، توسط «عباس مخبر» به زبان فارسی ترجمه شده است. وی در بخشی از مقدمه کتاب خود، با اشاره به رو گرداندن جامعه از رژیم و شاه، می‌نویسد:«ایرانیان که هیچ‌گاه شوخ‌طبعی خود را از دست نمی‌دهند، در شدیدترین و پرابهام‌ترین مرحله انقلاب، لطیفه‌ای را برای یکدیگر نقل می‌کردند.

رئیس حزب کمونیست جمهوری خلق چین، هوا-کو-فنگ، به تازگی رسماً از ایران بازدید کرده بود و این آخرین ملاقات شاه با یک رئیس دولت بود. لطیفه‌ای که نقل می‌شد، این بود که شاه در گفت‌وگوی خصوصی با مهمان خود، بر خلاف عرف متداول، از او پرسیده بود: آیا در کشور شما کسانی هستند که مخالف حکومت باشند؟ رئیس فنگ پاسخ داد: بله؛ هستند. شاه پرسید: مخالفان شما چند نفرند؟ رئیس حزب کمونیست چین پاسخ داد: فکر می‌کنم حدود سی و پنج میلیون نفر با حزب کمونیست مخالف اند. شاه با تامل گفت: جالب است؛ خیلی جالب است. تعداد مخالفان حکومت من نیز دقیقاً همین‌قدر است! البته در آن هنگام، جمعیت ایران سی و پنج میلیون نفر بود. لطیفه فوق حاکی از این واقعیت بود که انقلاب، در آستانه وقوع خود، تمامی جمعیت ایران را در صف مخالفان گرد آورده و شاه تنها بود.»


غرور و سقوط
«غرور و سقوط» عنوان ترجمه کتاب «The Pride and the Fall» نوشته «آنتونی پارسونز» است؛ سفیر بریتانیا در ایرانِ دورانِ انقلاب. وی بین سال‌های 1974(1353 هـ.ش) تا 1979(1357 هـ.ش) در ایران حضور داشت و از نزدیک شاهد شکل‌گیری انقلاب اسلامی و سقوط رژیم پهلوی بود.

«پارسونز» پس از خروج از ایران، در سال 1983 بازنشسته شد و یک سال بعد، خاطرات خود را منتشر کرد. این خاطرات دربرگیرنده جریان ملاقات‌ها و گفت‌وگوهای او با شاه و دیگر مقامات ایرانی است. با این حال، «پارسونز» در بیان پاره‌ای از وقایع، دقت لازم را به خرج نداده و برخی تاریخ‌های ارائه شده از سوی او، فاقد اعتبار است.

اما نگاه سفیر وقت بریتانیا به جریان انقلاب و واکنش محمدرضاپهلوی به آن، برای کسانی که قصد پژوهش در این عرصه را دارند، مغتنم و ارزشمند محسوب می‌شود. کتاب خاطرات «پارسونز»، اندکی پس از انتشار آن، توسط «منوچهر راستین» به زبان فارسی ترجمه و در سال 1363 هـ.ش، روانه بازار نشر ایران شد.

در صفحه 115 این کتاب که به شرح دیدار «پارسونز» با شاه، پس از بازگشت سفیر از انگلیس، اختصاص دارد، می‌خوانیم:«شاه با لحنی شکوه آمیز گفت که نمی‌داند چرا مردم پس از آن‌همه کار که برای آن ها انجام داده است، این طور علیه او برگشته‌اند. او نظر مرا خواست و من در پاسخ گفتم: به گمان من این پدیده علل متعددی دارد.

یکی از مهم ترین عوامل که کمتر مورد توجه قرار گرفت، هجوم سیل‌آسای روستاییان به شهرها [پس از اصلاحات ارضی] و تشکیل یک طبقه ناراضی پرولتاریا(کارگری) در شهرها بود. بیشتر آن ها در کارهای ساختمانی مشغول شده بودند، روزهایشان به کارهای سخت و طاقت فرسا در ساختمان‌های اشراف و ثروتمندان می‌گذشت و شب‌ها به کلبه‌های مخروبه یا چهاردیواری‌هایی‌ که در قعر زمین یا به وسیله پوشش پلاستیک ساخته شده بود، پناه می‌بردند. شکاف عمیق طبقاتی و مظاهر زشت زندگی مادی و دست نیافتن به زندگی راحتی که آرزوی آن را داشتند، آن ها را به طور طبیعی به سوی پناهگاه دیگری سوق داد.»


ماموریت در تهران
14 دی ماه سال 1357 بود که «رابرت هایزر»، ژنرال چهار ستاره آمریکایی، با ماموریت سازمان دهی نظامیان وفادار به شاه برای انجام یک کودتا و به دست گرفتن قدرت در کشور، وارد ایران شد. ورود او محرمانه بود و حتی مقامات رژیم پهلوی نیز از آن مطلع نبودند.

با این حال، ماموریت «هایزر» شکست خورد و او در 14 بهمن 1357، هشت روز پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران را ترک کرد. وی سال‌ها بعد، خاطرات روزنوشت خود در ماموریت زمستان 1357 را به رشته تحریر درآورد و با عنوان « Mission to Tehran» منتشر کرد. خاطرات «هایزر» خیلی زود مورد توجه پژوهشگران ایرانی قرار گرفت و ترجمه فارسی آن که توسط «علی‌اکبر عبدالرشیدی» انجام شده بود، به بازار نشر ایران آمد. در صفحه 24 این کتاب، «هایزر» به تحلیل این مسئله می‌پردازد که چرا شاه در برابر امواج توفنده انقلاب سر درگم بود و نمی‌دانست باید چه کاری انجام بدهد.

او می‌نویسد:«این ضعف شاید نشان دهنده این احساس شاه بود که وی کنترلی کامل بر کشور و مردم دارد. وسیله امنیت داخلی او ساواک بود. نقش ساواک، مخلوطی از نقش سازمان سیا و اف.بی.آی و دیگر سازمان‌ها، با وحشی گری بیشتر بود. ساواک علاوه بر کسب اطلاعات، به شکنجه و قتل افراد مظنون به مخالفت با رژیم شاه می‌پرداخت و دشمنان شاه را سرکوب می‌کرد. در این روزهای آخر هم، ساواک بر میزان تاکتیک‌های سرکوبگرانه خود، در همه سطوح جامعه افزوده بود تا اطلاعات موثقی جمع‌آوری کند.»


آخرین سفر شاه
« The Shah's Last Ride» که با عنوان «آخرین سفر شاه»، توسط «عبدالرضا هوشنگ مهدوی» ترجمه و در سال 1376 روانه بازار نشر شد، یکی از مستندترین و بهترین آثار نوشته شده، درباره وقایع اتفاق افتاده در آخرین روزهای عمر محمدرضا پهلوی، محسوب می‌شود.

این کتاب نوشته «ویلیام شوکراس»، روزنامه‌نگار و پژوهشگر انگلیسی است که در سال 1988(1367هـ.ش) منتشر شد. او در تدوین این کتاب، افزون بر اطلاعات مستند موجود، از مصاحبه با اطرافیان شاه، بهره برده است؛ این رویکرد، باعث می‌شود که خواننده، تصویری نسبتاً زنده و پویا را از این وقایع، مقابل دیدگان خود مشاهده کند.

«شوکراس» مطالعه روی شخصیت شاه و فرجام او را، از دوران کودکی محمدرضا پهلوی آغاز کرده است. او ضمن بررسی اجمالی ویژگی‌های دوران سلطنت رضاخان و حکومت وی و اشاره به دیکتاتوری تمام عیار پهلوی اول، به رویکردهایی که بر شکل‌گیری شخصیت محمدرضا تاثیر گذاشته بود، متمرکز شده است.

با این حال، «آخرین سفر شاه» از تحلیل‌های مربوط به چرایی و چگونگی شکل‌گیری انقلاب اسلامی نیز، خالی نیست؛ هرچند بخش مهمی از کتاب، به وقایعی اختصاص دارد که پس از فرار شاه اتفاق افتاده‌‌اند. در صفحه 10 کتاب، «شوکراس» ضمن بررسی شرایط بحرانی رژیم در روزهای پایانی حضور شاه در ایران، می‌نویسد: «کاخ‌ها و خانه‌های ثروتمندان در سراسر شهر خالی است. از هفته‌ها و حتی ماه‌ها پیش، اعضای خاندان سلطنتی و دربار شاهنشاهی، آن ها را تخلیه کرده‌اند. خروج آن ها تا حدودی عاری از افتخار بوده است.

گاهی چنین به نظر می‌رسید که کسانی که بیش از همه از ثروت بادآورده‌ای که شاه نصیبشان کرده بود، استفاده برده‌اند، نخستین کسانی هستند که کشور را ترک گفته‌اند و اعضای خاندان پهلوی در راس اشخاصی قرار دارند که در پیش گرفتن راه تبعید، پیشدستی کرده‌اند ... ماموران گمرک در سراسر اروپای غربی و آمریکای شمالی با وضع عجیبی روبه رو شده‌اند.»

جواد نوائیان رودسری*خراسان