الگوی پایه اسلامی ایرانی پیشرفت که روز گذشته در پی تدوین، از سوی رهبر معظم انقلاب ابلاغ شد و صاحب نظران به بررسی عمیق ابعاد مختلف آن فرا خوانده شدند، افزون بر جنبه «متنی» یا Textual خود که بر جامعیت این سند و ورود آن به جزئیات و نیز تبیین و بسط اقتضائات و ملزومات پیشرفت کشور در عرصه های مادی و معنوی، طی پنج دهه آینده دلالت دارد، حاوی جنبه ای «فرامتنی» یا Contextual است که ارج و قدری، همسنگ جنبه «متنی» آن دارد.

به دیگر سخن، 112سال پس از امضای فرمان مشروطیت و آغاز دوره ای نوین در حیات اجتماعی – سیاسی ملت ایران، این نخستین بار است که الگویی صد در صد بومی با لحاظ جهان بینی اسلامی و مبانی ارزشی برای پیشرفت کشور عرضه و ارائه می شود. هرچند ممکن است بخش هایی از این سند مهم پس از واکاوی صاحب نظران، در معرض جرح و تعدیل قرار گیرد، اما این امر، نافی اهمیت خطیر تدوین آن در بستر تاریخ معاصر ایران نیست. مروری بر برنامه های توسعه کشور طی 50سال حاکمیت رژیم پهلوی، گرچه نشان دهنده برخی آثار سخت افزاری است، اما پیامدهای نرم افزاری همین آثار، آن چنان بود که سرانجام طومار این رژیم را با انقلابی ماهیتا دینی درهم پیچید.

از این منظر، کاملا هویداست که اگر برنامه ریزان کشور در دهه های 40 و 50 شمسی، توجهی در خور به فرهنگ بومی و باورهای توده های مردم می داشتند، بدون شک محصولات فکر و تامل آنان دستخوش دگرگونی هایی بنیادین می شد. اهتمام به جنبه های نرم افزاری تمدن سازی، البته با پیروزی انقلاب اسلامی در کانون توجه و مطمح نظر مدیران کشور قرار گرفت اما رویدادهایی همچون جنگ تحمیلی هشت ساله، موج تروریسم در دهه 60  و ... مانع از آن شد که این اهتمام بایسته در قالب یک برنامه نظام مند و مدون رخ بنماید.

برهمین اساس، با وجود تلاش های دولت های پس از انقلاب، برنامه های توسعه در بعضی بخش ها، گاه با شدت و گاه با ضعف به تقابل با جنبه های نرم افزاری تمدن سازی اسلامی می انجامیدند. انتقادهایی که از دهه 70شمسی راجع به طیفی از مسائل، از سبک معماری تا علوم انسانی رایج مطرح می شد، عموما از این بن مایه نشئت می گرفت.

با این وصف، جای خالی سندی جامع و در عین حال مانع از اغیار غربی، حتی در چند دهه پس از انقلاب اسلامی محسوس و ملموس بود. بر این مبنا، الگوی پایه اسلامی ایرانی پیشرفت را می توان پاسخی به این نیاز تاریخی به شمار آورد؛ نیازی که اگر به رفع آن همت گماشته نمی شد، چون مانعی بزرگ در برابر تحقق آرمان های مادی و معنوی انقلاب اسلامی قد بر می افراشت.

با این همه، تجربه تاریخی ایجاب می کند که برای گام نهادن مفاد این سند در ساحت عینی زندگی فردی و اجتماعی ایرانیان، هم بستر فرهنگی تحقق آن، مهیا و هم، ساز و کار اجرایی متناسب با الگوی پایه اسلامی ایرانی پیشرفت، ترسیم شود. تشکیکی نمی توان روا داشت که دست یابی به نسخه ارتقا یافته این الگو و سپس اجرای آن، عزم های خلل ناپذیر می طلبد تا غبار مرور زمان بر دامان آن ننشیند. به موازات این روند، رسالت نخبگان در این برهه، آگاه کردن عموم مردم و اقشار مختلف راجع به حیاتی بودن تحقق الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است.

بهروز بیهقی