آن روزها اگر تهراني ها پز حاج همت و روايت سوزناك همسرش را در برنامه روايت فتح مي دادند، ما تبريزي ها هم دلخوش بوديم كه خاطرات عاشقانه همسر شهيد تجلايي را بشنويم و در سايه روايت روان و پراحساس ايشان به تماشاي شخصيت علي آقا تجلايي بنشينيم!

آنچه روايت هاي خانم عبدالعلي زاده را شنيدني مي كرد، تاكيد مكرر و البته غير مستقيم ايشان مبني بر حضور همه بعدي شهيد تجلايي در زندگي ايشان و فرزندانشان بود كه تفسيري هنرمندانه از «بل احياء عند ربهم يرزقون» را به نمايش مي گذاشت. تبليغ اين پيام قرآني و لو با چاشني عاطفه و اشك، غنيمت بزرگي بود آن هم در روزگاري كه زمزمه هاي جنگ زدايي از در و ديوار شهر و ژست هاي روشنفكرانه براي فراموشي شهدا و آرمانهايشان رونق گرفته بود.

ايشان اگر چه مادري فداكار و دلسوز براي يادگاران شهيد تجلايي بود، اما هنر بزرگش اين بود كه تا آخرين لحظه زندگي اش، راوي وفادار برای علي تجلايی و آرمانهايش باقي ماند. حتي اغراق نيست اگر بگويم خاطرات شيرين و جذاب ايشان و برخي ديگر از همسران سرداران شهيد، در انگيزش دروني برخي نويسندگان دفاع مقدس و حتي شكل گيري و رونق ادبيات پايداري و چاپ و نشر کتابهای خاطرات شهدا و رزمندگان در سالهای بعد موثر بوده است و چه بسيار آثار هنري كه تحت تاثير کلام پرعاطفه و خاطرات آرمانی امثال ايشان خلق شده است.

یقین دارم که خانواده شهيد تجلايي هم مثل بسياري ديگر از خانواده هاي شهدا، زندگي سختي داشتند. سخت به اين معنا كه دايما ميان غيبت و حضور عزيزانشان هروله مي كردند. هرچند خانواده هايي هم بودند كه پس از شهادت عزيزانشان به زندگي عادي بازگشتند و شهدا را در قاب خاطرات شخصي و خانوادگي خود خلاصه كردند، اما براي همسر شهید تجلایی تا لحظه‌ای كه دعوت حق را لبيك گفت، همه چيز نشانه حضور و غيبت علي تجلايي بود. گویی همه جا او را مي ديد و باز نمي ديد.

اين عشق آتشين و سرگشتگي مدام، قامت بغض را خم مي كند و سوز روايت را فزون تر، گرمی روایتش از همین بود. اما به گواهي محرم و صفر، راوي ماندن سخت است! روحي بزرگ و چشمي پرآب مي خواهد و البته قلبي كه بلد باشد به عشق يار بتپد و به جمال يار بايستد! 

روحش شاد و قرین تجلایی از جذبات حضرت حق!

 

مهدی نورمحمدزاده