علاوه بر این نگاه مهندسی، نگاهی خوشبینانه است که تصور می کند مسائل اجتماعی را می تواند طی یک برنامه با زمان مشخص حل کند(وعده صدروزه دکتر حسن روحانی برای حل مشکلات کشور مبتنی بر همین مهندسی سیاست و تصور مدیریت جامعه به منزله مهندسی است. بنابراین نگاه مهندسی صرفا مبتلابه مهندسان نیست و از طرفی بسیاری از مهندسان چنین نگاه فنی به جامعه ندارند و به پیچیدگی های آن التفاتی دارند) .

این نگاه همچنین نگاهی است که انسان را به منزله موجودی آزاد نمی بیند و بر همین اساس مدعی پیش بینی دقیق انسان و جامعه است. از این حیث می توان آن را ساده انگارانه خواند. آنچه تحت عنوان تکنوکراسی یا مدیریت فن سالار مورد نقد قرار می گیرد، دارای همین خصوصیات پیش گفته است.

این نگاه در طول بیش از چهار دهه توانسته به منزله نگاهی ریشه دار و رسوب کرده در سیاست داخلی و خارجی کشور عرض اندام کند. خوش بینی های برجامی و اینکه برخی فکر می کنند مسائل آمریکا و ایران را می توانند با اتکای به افراد به منزله مهندس روابط بین الملل حل کنند تا حد زیادی برخاسته از همان نگاه فن سالار است. برخی تحلیل ها که پبش بینی خاصی به روابط دوستی سابق بایدن و ظریف داشتند مبتنی بر همین ساده سازی و ظاهربینی و اتکای به مهارتهای فنی افراد است. نظریه بازی ها که در جریان مذاکرات هسته ای منتهی به برجام مدام دولت و تیم مذاکره به آن اشاره می کرد  و از بازی برد_برد سخن می گفت حاصل مهندسی انگاری و تقلیل سیاست پیچیده مبهم و غیرقابل پیش بینی به ریاضیات قابل پیش‌بینی و محاسبه پذیر دقیق است.

در حالی که ساختارهای پیچیده بین الملل بس دشوارتر و توبرتوتر از نظریه بازی ها است. قابل اشاره است نظریه بازی ها نظریه ای کارگزارمحور بوده که همان خوش بینی تکنوکراسی برای تغییر توسط افراد را دارد. البته نظریه بازی ها با وجود خوش بینی به نقش افراد اما نظریه ای قهرمان گرایانه و حتی لزوما نخبه گرایانه نیست و هیچ قرابتی با خطرپذیری ندارد. خطرپذیری تمدنی به محدودیت ها و واقعیت ها التفات دارد اما تسلیم آنها نمی شود در حالی که تکنوکراسی و قایلان به نظریه بازی در ایران تسلیم واقعیت ها و قدرت های بزرگ هستند. آرمان گرایی واقع بینانه مستلزم خطرپذیری و شجاعت و در عین حال عقلانیت و ملاحظه محدودیت هاست.

کسانی که سیاست ساز هستند باید عنایت ویژه ای داشته باشند که تمدنی بودن انقلاب را به مدیریت  فرونکاهند. نیز اخلاق را به قانون و تربیت یا پرورش را به برنامه ریزی.

انقلاب اسلامی انقلابی تمدنی بود که به فراسوی مرزها نظر داشت. کارگزارانی مناسب این رویکرد بودند که خطرپذیر و از خودگذشته باشند. اما آنچه در عمل رخ داد-به ویژه پس از جنگ تحمیلی- حاکم شدن روحیه بی روح بروکراتیزه و فن سالاری بود. فن سالاری در پس خود متکی به پیش فرضی خودآگاه یا ناخودآگاه است که انسان و جامعه را همچون ماشین می انگارند. این نگاه دچار مهندسی پنداری مدیریت است.

تأکید بی رقیب و زایدالوصف بر واژه رگولاتوری در ادبیات سیاست سازی و سیاستگذاری دلالت بر حاکمیت نگاه مهندسی در سیاست دارد.

خطرپذیری به عنوان شرط زیست مسلمانی و جهادی، شرط موفقیت در تحصیل ثروت‌های بزرگ هم هست. سخت کوشی و شجاعت و ترجیح منافع ملی اگر نبود، کشوری مانند ژاپن هرگز پیشرفت نمی کرد. این خصایل برای کشورهایی که دیرتر آن هم چند قرن دیرتر فرایند توسعه را آغاز می کنند، حیاتی تر است.

خطرپذیری که ملازم سخت کوشی و دست شستن از عافیت طلبی است، خصلتی است که توسط لیبرال‌ها و تکنوکرات‌ها به حاشیه رانده شده است. انقلاب اسلامی، انقلابی تمدنی بوده است و امام راحل، آسمانی و عظیم‌الشأن آن تمام برنامه‌های خود را با رویکرد فرامرزی و تمدنی پیش می‌برد. اما این خصلت گوهری و جوهری انقلاب توسط جریان تجدیدنظرطلب مورد تحمل نبود. اینان در ادامه حیات انقلاب توانستند همچون موریانه در بدنه اجرایی و مدیریتی کشور رخنه کنند و جریان نفوذ را گسترش دهند.

 بخش مهمی از هشدارهای رهبر حکیم و الهی انقلاب اسلامی ناظر به خطراتی است که متوجه ذات تمدنی انقلاب می‌شود و دشمنان انقلاب نیز همین خصیصه را بیش از هر چیز نشانه رفته‌اند.

تمدنی ‌بودن، مستلزم کلان‌نگری و فرا رفتن از منافع شخصی و گروهی است. به‌راستی اگر ما منفعت اسلام را در نظر بگیریم، مشکل فساد از بیخ و بن حل خواهد شد.

 تمدنی ‌بودن، همچنین مُلازم مردمی‌ بودن و انسانی ‌بودن است. در حکمرانی انقلابی یا حکمرانی در اندیشه رهبر فرزانه انقلاب همچون امام بزرگوارمان خمینی کبیر، مردم و مردم‌سالاری دینی رکن جدایی‌ناپذیری است. برای همین، نظام اسلامی به هیج‌وجه از نقش و عزت مردم کوتاه نمی‌آید.

 جالب است که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران همه موادش را قابل تجدیدنظر می داند به جز اتکای بر مردم و اسلام یا اصل جمهوریت و اسلامیت.

 نگاه تربیتی و اولویت پرورش بر برنامه ریزی از الزامات جاری بودن ولایت در حکمرانی کشور است. خانواده به عنوان مجرای ولایت مهمترین نهاد در ساختار فکری و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران است.

باید پرسید ما برای خانواده به عنوان نماد اولویت پرورش بر برنامه ریزی چه کرده ایم؟ جایی که افراد همدلی و صلح و همکاری و وفاق را بدون قانون و مبتنی بر اخلاق تجربه می کنند و فداکاری و وفاداری را به نحوی خودانگیخته تجربه می کنند.

قرار بود حکمرانی در جمهوری اسلامی ایران به سمت همین برتری اخلاق بر قانون پیش رود. ولایت فقیه هم بیش از آنکه از افراد اطاعت بطلبد، رضایت، محبت و همکاری داوطلبانه می طلبد؛ آنچنانکه که افراد دیگر اعضای جامعه را چونان عضوی از خانواده خود در نظر بگیرند.

 بیهوده نیست که دشمن زیرکانه خانواده را بیش از هر جای دیگری هدف گرفته است. کوچک شدن خانواده و قداست زدایی از ازدواج به منزله تخریب زیربنای ولایت فقیه و حکمرانی دینی یا حکمرانی تربیتی است.

 اگر در نظام غربی، بازار مهمترین نهاد است در نظام اسلامی، خانواده مهمترین نهاد است. در حالی که در نظام غربی اصل سود و لذت حاکمیت دارد، در نظام اسلامی اصل کمال و تربیت حاکم است.

 بنا به آنچه گذشت می توان پیوند تربیت، اخلاق، تمدن و سیاست را در نظام ولایت فقیه به وضوح دید.

نکته و اشاره پایانی این که ما منکر اهمیت برنامه ریزی و مدیریت نیستیم اما از نظر علمی هم می توان از موفقیت بیشتر قانونی که شهروندان با انگیزه اخلاقی از آن پیروی می کنند و مدیریتی که افراد را به نحوی خودانگیخته با اهداف خود همراه می کند، دفاع کرد.

حال که وارد ۴۳سالگی انقلاب می شویم، به نظر می رسد باید به افرادی که خطرپذیر هستند و نگاهی کل گرا و کلان نگر داشته و عمق انقلاب را که آزادی و عدالت است درک می کنند، بهای بیشتری داد. این افراد هستند که با روحیه تمدنی منافع مردم و حتی بشریت را بر منافع فردی و گروهی ترجیح می دهند. این افرادند که آرمان های انقلاب را با عقلانیت و نه شعارگرایی احیا خواهند کرد.