1. خاطره ای از آیت الله العظمی جوادی آملی:
يك روز مهمان مقام معظم
رهبري بودیم كه فرزندشان آقا مصطفي هم نشسته بود. وقتي كه سفره پهن شد،
ايشان به فرزندشان نگاهي كرده و فرمودند: «شما به منزل برويد». من خدمت
ايشان عرض كردم كه اجازه بفرماييد آقازاده هم باشند كه ايشان فرمودند: «اين
غذا از بيتالمال است، شما هم ميهمان بيتالمال هستيد اما براي بچهها
جايز نيست كه بر سر اين سفره بنشينند» من در آن لحظه فهميدم كه خداوند چرا
اين همه عزت به ايشان عطا فرمودهاند. (فارس:8703210909)
2. خاطره ای از حجت الاسلام ناطق نوری:
به
خاطر دارم جناب آقای هاشمی رفسنجانی که با آقا آشنایی دیرین دارند و رفیق
بودند، تصمیم به خرید قطعه زمینی داشتند و به ایشان نیز پیشنهاد کردند که
اجازه بدهید یک تکه زمین هم برای شما بخریم. فرمودند: شما میدانید که من
اهل این چیزها نیستم. این روحیه زهد و بیاعتنایی به مال دنیا در ایشان
بارز بود. (جام جم آنلاین:100944936073)
3. خاطراتی از حجت الاسلام و المسلمین راشد یزدی:
الف)
در یکی از سفرها که پسر آقا با لباس غیر روحانی همراه من بود، به هر کدام
از ما یک کارتن چینی هدیه دادند که خانم آقا از آن استفاده نکرده و گفته
بود "این ظروف از سطح زندگی ما بالاتر است و نمیتوانیم از آنها استفاده
کنیم. (فرارو:۴۹۲۰۲)
ب) یک بار آقا به دیدن خانواده شهید رفته بودند و
پدر شهید به ایشان گفت: من از شما میخواهم که پسرهای من را صاحب خانه کنی و
میدانم که شما هر کاری را اراده کنید میتوانید انجام دهید. ولی آقا در
پاسخ میگویند من 4 پسر دارم که هیچ کدامشان خانه ندارند و نتوانستهام
برای آنها کاری کنم. (فرارو:۴۹۲۰۲)
4. جمله ای از حجت الاسلام و المسلمین رشاد:
تا
به حال چندين بار قصد كردهام با تلفن همراهم از كف پارهپاره و تركترك
نعلين آقا عكس بگيرم تا مظلوميت و سادهزيستي «سيد علي» را به ديگران هم
نشان بدهم. (تابناک:۱۲۱۰۱۰)
5. خاطراتی از دکتر حداد عادل:
الف)
در سال 60 در اوايل رياست جمهوري شان، يك شب در خدمتشان بودم و صحبت
ميكرديم. صحبت طولاني شد و ايشان گفتند: شام پهلوي ما بمان! من تصور كردم
مثل بقيه جاها، ايشان زنگي ميزنند و ميزي در خور رئيس جمهور چيده ميشود،
لكن ديدم ايشان به منزلشان زنگ زدند و پرسيدند: «خانم! فلاني امشب مهمان
ماست، شام چه داريم؟» من نشنيدم خانم چه جواب دادند، ولي حرف ايشان را
شنيدم كه گفتند: «عيبي ندارد، هرچه هست،بگذاريد توي سيني و بفرستيد. اگر
هم كم است، يك مقدار نان و پنير هم كنارش بگذاريد.» شايد خانمشان فكر
ميكردند اين خلاف احترام مهمان است، ولي ايشان گفتند: «طوري نيست، نگران
نباشيد.» تلفن كه قطع شد و گوشي را زمين گذاشتند، گفتند: «شام به اندازه يك
نفر بيشتر نداشتيم و خانم نگران بودند. گفتم اشكالي ندارد.» بعد از 10
دقيقه يك سيني آوردند كه در آن غذاي معمولي به اندازه يك نفر بود و كنار آن
نان و پنير و مختصري مخلفات ديگر گذاشته بودند. اين وضعيت ذرهاي براي
ايشان مشكل و مهم نبود و خيلي طبيعي و راحت برخورد كردند. من در دلم خدا را
شكر ميكردم و الآن هم شكر ميكنم كه يك كسي به دنيا به اين شكل نگاه و
اين طور زندگي ميكند. (فارس:8905280017)
ب) خاطرهاي از سالهاي قبل از
انقلاب نقل كنم كه خود ايشان در زمان رياست جمهوري شان براي من تعريف
ميكردند. ايشان ميگفتند من و آقاي هاشمي مدتي تحت تعقيب ساواك و در
خانهاي در خيابان گوته مخفي بوديم. پولي نداشتيم و زندگي خيلي بر ما سخت
ميگذشت. سر كوچه ما يك مغازه بقالي بود كه مايحتاج خود را از او ميخريديم
و به قدري به او بدهكار شده بوديم كه خجالت ميكشيديم برويم و از او
تقاضاي نسيه كنيم. (فارس: 8905280017)
6. خاطراتی از حجت الاسلام و المسلیمن احمد مروی:
الف)
يا 14 سال قبل يكي از مسئولين كه ميخواست آپارتماني به قيمت 20 ميليون
تومان در تهران بخرد و نامهاي به من داد كه به دست رهبري برسانم، نامه را
كه به آقا دادم نگاهي كردند و گفتند واقعا نميشود اين خانه را ارزانتر
بخرد، اصلا چه لزومي دارد منزل 20 ميليون توماني بگيرد (ا.ط:بیست میلیون آن
زمان خیلی بود!!)، بعد به من گفتند "ميترسم در حكومت و جامعه ما طبقه
جديدي از مرفهين ايجاد شود كه به بيتالمال هم دست اندازي كنند ".
(الف:63548)
ب) آيتالله خامنهاي به برخي مسئولين تاكيد ميكردند كه
هدايايي كه از خارجيها ميگيريد و گران قيمت است مال بيتالمال است نه مال
خودتان؛ براي مثال به يكي از معاونين وزرا يك بنز گران قيمت هديه داده شده
بود كه آقا گفته بود اينها در برابر هدايايي است كه از بيت المال ميبريد
پس مال بيتالمال است، هدايايي هم كه به خودشان داده ميشود را يا به آستان
قدس ميدهند يا پخش ميكنند. يك بار يكي از سران عرب چهار يا پنج عباي
گران قيمت به آقا داده بود و آقا عباها را به من داده و گفتند اين را ببر
قم بفروش از پولش 14 و يا 15 عبا بخر بده به طلاب.
ج) چند سال قبل شب
عيد فطر دفتر بوديم براي استهلال و كارهاي آن، نماز را به امامت ايشان
خوانديم بعد از نماز گفتند افطار را برويم منزل ما و ما تعارف كرديم كه نه
اگرچه تمايل داشتيم كه برويم ايشان اصرار كردند كه نه بياييد منزل ما، ما
هم رفتيم، سر سفره چاي بود و نان و پنير و ظرفي حلوا، ما با اين غذاها
خودمان را سير نكرديم كه براي غذاي اصلي جا داشته باشيم، به اشاره از خادم
آقا كه پيرمردي است پرسيديم خبري است گفت نه همين غذاست. وقتي آقا رفتند
اين خادم گفت خانواده آقا رفتهاند مشهد و براي خانه يك ظرف بزرگ حلوا درست
كردهاند افطار همين را هر شب ميخوريم، درباره سحري پرسيديم گفت "هر شب
من يك آبگوشتي براي سحر بار ميگذارم و سحر با آقا ميخوريم". (الف:63548)
د)
درس خارج از ايشان خيلي كار ميبرد به انصاف از درسهاي بسيار خوب حوزه هم
است، يك بار به آقا عرض كردم آقا دوستان راديو مايلند درس شما را پخش كنند
و درس برخي از مراجع قم را هم پخش ميكنند، پرسيدند آيا درس همه پخش
ميشود و اين امكان براي همه است، گفتم نه مگر راديو چهقدر ظرفيت دارد،
بعد گفتند پس من هم نميخواهم پخش شود. (الف:63548)
7. خاطره ای از فرید حداد عادل:
آقا
خیلی کتاب دارند، خیلی کتاب به ایشان هدیه میشود و خیلی کتاب هم میخرند و
خیلی کتاب هم میخوانند. اما این محیط کاملا ساده است. کف آنجا موکت است.
هیچ تجملات خاصی در آن نیست. نه اینکه امکان آن نباشد بلکه رهبری اجازه
ورود تجملات به زندگی خودشان را نمیدهند. یک وقت هم به مناسبت تولد پسرم،
آقا را دیدم و ایشان در گوش یحیی ما ( محیالدین) اذان گفتند. حاج آقا
مجتبی به ایشان گفتند آقا فرید دوست دارند از شما یک چیزی به یادگار داشته
باشند. مقام معظم رهبری گفتند یادگاری چه باشد؟ حاج آقا مجتبی چون می دانست
من دوست دارم یک انگشتری از آقا بگیرم توصیفاتی کرد. ایشان فرمودند:
فهمیدم و انگشترشان را دادند. (تابناک:۱۵۳۸۳۲)
8. خاطره ای از سرلشکر رحیم صفوی:
یك
روز كه در منزل مقام معظم رهبری در خدمت ایشان بودم بحث ما قدری به طول
انجامید و نزدیك مغرب شد. پس از اقامه نماز در محضر ایشان، معظم له رو به
من كردند و فرمودند: آقا رحیم! شام را مهمان ما باشید. بنده در عین حال كه
این را توفیقی می دانستم، خدمتشان عرض كردم: اسباب زحمت می شود. مقام معظم
رهبری فرمودند: نه! بمانید هر چه هست با هم می خوریم. وقتی سفره را پهن
كردند و شام را آوردند، دیدم غذای ایشان و خانواده شان چیزی جز املت ساده
نیست. من نیز بر آن سفره مهمان بودم و مقداری از همان غذای ساده را خوردم.
(آوینی دات کام)
9. خاطره ای از مهندس حمید میرزاده:
در زمان
ریاست جمهوری، حضرت آیت الله خامنه ای یک چک پنجاه هزار تومانی برای نخست
وزیر وقت - مهندس میرحسین موسوی - ارسال می نماید و می فرمایند: این حداکثر
پولی است که ممکن است از بیت المال در هزینه های شخصی بنده جابجا شده
باشد، کمتر از این است ولی شما این مبلغ را به حساب خزانه دولت واریز کنید
تا من مدیون بیت المال نباشم. (آوینی دات کام)
10. برای خواندن
خاطرات شخصیت های مختلف درباره مقام معظم رهبری، کتاب های بسیاری تهیه شده
است که می توان به آنها مراجعه کرد، از جمله کتاب «چشمه نور».