هنگامی که افکار مشروطهخواهی در سرتاسر کشور رواج یافته بود، اهالی یزد هم با خسته شدن از ظلم حکام خود، به جنبش و شورش درآمدند.
یکی از این حاکمان ستمگر، جلالالدوله بود که بسیار به مردم یزد ظلم می
کرد. این در حالی بود که حاکمان قشقایی نیز این منطقه را برای خود
میدانستند که برای مردم یزد قابل قبول نبود.
در آن دوران، یزدیها تصور میکردند با استقرار مشروطه به آرمان ها و
آرزوهای متعدد خود خواهند رسید. هرچند مشروطیت در یزد، آبستن حوادث متعدد و
حائز اهمیتی شد، ولی با استقرار مشروطه، تفاوتی در این منطقه ایجاد نشد.
شکلگیری مشروطیت و گستاخی حکام یزد
عضو هیات علمی دانشگاه یزد با بیان اینکه در دهه نخست انقلاب مشروطه، یزد
شاهد حوادث و آشفتگیهای فراوانی بود، میگوید: حاکمان یزد در زمان
مظفرالدین شاه و قبل از وقوع انقلاب مشروطه، به دلیل ضعف جسمی و روحی شاه،
بسیار گستاخ بودند و مستبدانه به غارت و چپاول و گرفتن اضافه مالیات از
اهالی یزد میپرداختند.
«محمدحسن میرحسینی» ادامه میدهد: البته اهالی یزد به دنبال این ستم حکام
خود با بستنشینی و تحصن، اقدام به اعتراض میکردند، ولیکن هر حاکم جدید به
نوعی دیگر به آزار و اذیت مردم یزد میپرداخت.
وی با بیان اینکه قحطی، خشکسالی و شیوع وبا در یزد نیز مزید بر علت بود،
عنوان میکند: اقلیتهای مذهبی چون زرتشتیان نیز تاوان سنگینی
میپرداختند، بهطوریکه پس از امضای فرمان مشروطیت و شکل گرفتن آن در یزد،
از آنجایی که حاکمان یزدی همچنان افراد سابق بودند، درگیریهای شدیدی
پیش آمد که به کشته شدن «حاج محمدتقی مازار» که نقش برجستهای در این نهضت
داشت و ترور «پرویز شاهجهان»، از تجار زرتشتی، منجر شد.
اعتراض عمومی مردم یزد به تصویب مالیات، تشکیل انجمن ولایتی، تعیین
نماینده یزد برای دور اول مجلس، محاصره شدن یزد به دست دزدان و چپاول آن به
دست نظامیان بختیاری در زمان حکومت سران بختیاری بر یزد، توقیف و دوخته
شدن دهان شاعر مبارز این دیار یعنی فرخی یزدی از دیگر حوادث این دوران بود.
افراد با نفوذ در جنبش مشروطه یزد
مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی درمورد «حاج محمدتقی مازار» ، وی از
بازرگانان و ثروتمندان یزد بود که در آغاز جنبش مشروطه، نقشی کلیدی داشت و
کمکهای فراوان وی به مشروطه خواهان، او را ملقب به «یوسف مشروطه» کرده
بود.
محمدتقی مازار، جلسات متعددی در باغ شخصی خانوادهاش در دهنو برگزار
میکرد و هنگامی که فرمان مشروطه توسط مظفرالدین شاه به امضا رسید، در باغ
خانهاش جشن مفصلی گرفت.
در این زمان، در راس مستبدان یزد میرزا فتحالله مشیرالممالک یزدی بود که
مستوفی یزد و مخالف مشروطهخواهان بود. در میان روحانیون یزد نیز شیخ
عبدالکریم حائری، مبارز دلیری بود که روی منبر، هفت تیر به کمر میبست و
از مشروطهخواهان و فواید آن سخن می گفت.
مردم یزد چند مرتبه در آن دوران از ظلم حاکمان این منطقه به مجلس آن زمان،
نامه نوشتند و خواستار پیگیری شدند. همچنین فرخی یزدی، شاعر پرآوازه یزدی،
در مخالفت با ستمگری ضیخمالدوله در عید نوروز 1289 هجری شمسی، شعری در
مخالفت با او سرود که منجر به خشم حاکم و صدور دستور زندانی کردن او و نیز
دوختن دهانش با نخ و سوزن شد.
وقوع چند سیل ویرانگر در یزد
عمده اعتراض یزدیها به گرفتن مالیاتهایی بود که از سوی «میرزا فتحالله
مشیرالممالک» مستوفی یزد گرفته میشد. حتی یک بار «سید عبدالله بهبهانی» و
«سید محمد طباطبایی» از متنفذترین افراد مجلس شورا، ساعتها در
تلگرافخانه حاضر شدند و درباره اعتراض یزدیها رایزنی کردند.
البته به دنبال این اعتراضات، «حاج محمدتقی مازار» توسط برادرش «ابوالقاسم مازار» که تحریک شده و فردی بیکار بود، با اسلحه کشته شد.
ابواقاسم مازار که برادر خود را کشته بود در امامزاده سید جعفر یزد به بست
نشست و معظمالسلطنه کاشانی، حاکم یزد، سید رضا لوطی را که سردسته لوطیان
این خطه بود، به سمت داروغگی منصوب کرد و سید رضا لوطی، ابوالقاسم مازار را
به قتل رساند که البته بر اثر اعتراضات مختلف، حاکم «سید رضا لوطی» را
تحویل مردم داد و وی به طرز فجیعی کشته شد.
همچنین در این زمان، چند سیل خانمانبرانداز در یزد هم اتفاق افتاد.
یکی از این سیلها، سیل عظیمی بود که در سال 1300 هجری شمسی در بافق روی
داد و شیخ محمدتقی بافقی، حاکم وقت یزد، در این باره نامهای به مجلس
نوشت.
فتنه استاد محمد بنا و اعلام حکوت وی
فتنه استاد محمد بنا (گلکار) از موارد قابل ذکر این سالهای مشروطه در
استان در سال 1329 هجری قمری که فخرالممالک حاکم یزد شده بود، مستبدان آن
دوران که در راس آنها مشیرالممالک بود، استاد محمد بنا را که بنایی زبردست
ولی از اشرار و شریک در قتل «سید رضا لوطی» بود، تحریک کردند تا با همراهی
«سید کلانتر تفتی» و جمعی دیگر، به اسم «محمدعلی شاه» مخلوع، پرچمی در
امامزاده جعفر یزد برافرازند و ادارات دولتی را خراب کنند و آتش زنند و به
قلعه حکومتی نیز هجوم آوردند تا حاکم از ترس فرار کند.
استاد محمد بنا پس از این فتنه، خود را محمدشاه نامید و حکومت خود را اعلام
و حدود 2 ماه نیز حکومت کرد، ولی با آمدن حاکم کرمان به این خطه، به
شهرستان تفت فرار کرد و بعد از مدتی به دار آویخته شد.