شب چله از جشن های و آئین کهن ایرانیان است و تقریبا همه ما فلسفه این شب را از داستانهای مادربزرگ و پدربزرگ یا امروز از دنیای ارتباطات مجازی و ... میدانیم. در شب چله طی شدن بلندترین شب سال و در پی آن طولانی شدن نور و روشنایی روز و کوتاه شدن تاریکی گرامی داشته میشود، هرچند شب بعد از یلدا فقط یک دقیقه کوتاهتر است ولی همین یک دقیقه جوانهی امید و بهانهای برای دورهم جمع شدن و شاد شدن دل است.
از قدیم الایام کوچک ترها برای این جشن، جمع صمیمانه و بچه سال تر ها برای بازی با بچه های فامیل و خوراکی های خوشمزه و قصه های مادربزرگ شور و شوق داشتند و دارند، امروز بازیهای رنگارنگ و رسانه های اجتماعی متعدد و مشغلهها و دیگر مسائل ارتباطات واقعی را نسبتا کمرنگ کرده است ولی شاید یلدا بتواند دست آویزی برای دوباره دور هم جمع شدنمان باشد بشود که علاوه بر شادی دل خودمان، لبخند خوشحالی را روی لب های بزرگترهایمان بیاوریم.
از گذشته تاکنون همیشه در شب چله چیزهای خوشمزه ای برای خوردن پیدا میشده و هنوز طعم شیرین یلدای کودکی در خاطر خیلیها هست، کاش امروز هم با عجین کردن این شیرینی با چشم و هم چشمی و تجمل گرایی عطر و بوی سادگی آن را از بین نبریم و برای همین تجملی که واقعا ضرورتی هم ندارد کام عدهای دیگر را در این شب که قرار است شادی و خوشحالی باشد تلخ نکنیم.
یادداشت از زهرا مهرعلیان