رمز گشایی جامعه مدرن
سه گانگی ماتریکس و قلمرو بیگانگی
ماتریکس (به انگلیسی: The Matrix) عنوان یک فرنچایز چندرسانهای علمی تخیلی و اکشن است که توسط واچوفسکیها ساخته شدهاست. این مجموعه در درجه اول از یک سهگانه فیلم تشکیل شدهاست؛ که نخست شامل ماتریکس (۱۹۹۹)، همراه با دو دنباله، ماتریکس: بارگذاری مجدد و انقلابهای ماتریکس هر دو محصول سال ۲۰۰۳ میباشد. تمامی فیلمها به نویسندگی و کارگردانی واچوفسکیها، و تهیهکنندگی جوئل سیلور هستند.
مجموعه دارای ویژگیهای سایبرپانک بوده و داستان سقوط فناورانه نسل بشر را بازگو میکند که در آن خلق هوش مصنوعی توسط انسان منجربه شکلگیری ماشینهایی خودآگاه و خودمختار میشود که بشر را در یک سیستم واقعیت مجازی تحت عنوان «ماتریکس» زندانی میکنند تا از حرارت و فعالیتهای الکتریکی بدن انسانها به عنوان منبع انرژی برای خود استفاده کنند.
هر چند وقت یکبار برخی از این زندانیها موفق به رهایی از سیستم شده و تهدیدی برای آن تلقی میشود، و توسط هوش مصنوعی در داخل و خارج تحت تعقیب قرار میگیرند. داستان فیلم حول محور شخصیت نئو با بازی کیانو ریوز، ترینیتی (کری-ان ماس) و مورفئوس (لارنس فیشبرن) است که سعی در آزاد نمودن بشریت از این سیستم هستند، در حالی که توسط مأمورهای آن از جمله مأمور اسمیت (هوگو ویوینگ) تحت تعقیب میباشند.
داستان مجموعه اشارهای به منابع متعددی از ایدهها و تفکرات فلسفی، مذهبی و معنوی، در میان دیگر معضلات و دوراهیهای انسان، انتخاب مقابل کنترل، آزمایش فکری مغز در خمره، موعودگرایی و مفاهیم وابستگی متقابل و عشق است.از موفقترین فیلمهای سینمایی از نظر اقتصادی در اواخر قرن بیستم است. مهمتر اینکه فیلم بر فرهنگ عمومی تاثیری بسزا داشته است.
ماتریکس بازتاب یک قاعده موثر با سکانسهای بازی، جلوههای بصری، و مضمون داستانی هوشمند است. لازم به ذکر است تا کنون هیچ فیلمی نتوانسته به میزان ماتریکس موفقیت "موفقیت فرهنگی"کسب کند.
اگر فیلم را پیامی در باب عصر حاضر و شرایط جامعه مدرن اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم دانست سه گانگی ماتریکس از یک طرف و نظریه اجتماعی مدرن از سوی دیگر وجود دارد.
در این میان بین دو نظریه اجتماعی تفاوتهایی وجود دارد؛ بازتاب و بازتابیده نظریه بازتاب، حامل نمایش جامعه مدرن به عنوان نظام اجتماعی است که مملو از انواع تناقضها و تضادها است.نظریه بازتابیده، کمتر با این واقعیت سرو کار داردکه چگونه تضادها و تناقضهای ذاتی در جوامع مدرن ممکن است بر طرح تحلیل آن جوامع تاثیر بگذارد، مخدوش کند و یا مانعی برای آنها ایجاد کند.
سه گانگی ماتریکس و نظریه اجتماعی ژان بوردیار
بعد از گذشت چند دقیقه از فیلم براشتی توخالی از کتاب وانموده و وانمایی اثر ژان بوردیار رو به رو میشویم. بوردیار یک "وانمود گرای قدرتمند" است که ادعا میکند در رسانهها و جامعه مصرف کننده، مردم در بازی تصاویر، مناظر و صورتهای خالی غرق شده اند که رابطه آنها را با جهان خارج و حتی "واقعیت "کاهش میدهد. تا حدی که مفاهیم اجتماعی، سیاسی و حتی خود "واقعیت"معنای خود را از دست میدهند. تودههایی که در دنیای وانماییها گیر کرده اند، با پیامهای رسانهای و بدون پیام یا معنا اشباع میشوند. عصر تودهای که طبقات در آن ناپدید میشود، و سیاست میمیرد همان طوری که رویاهای بزرگ، آزادی و انقلاب میمیرد.
البته این ویژکی بوردیار مربوط به کسانی میشود که ماتریکس و تجربه آنها از "واقعیت "را دیده اند و دلالت به تجارب کسانی دارد که فقط ماتریکس را میشناسند. این نظریه بر کلیت دنیای ماتریکس قابل اعمال نیست. در نتیجه تلاش برای تفسیر سه گانه ماتریکس به عنوان نوعی از "اعلانیهی پسامدرنیسم"گمراه کننده است، به نحوی که اقدامات و دغدغههای مردمی که در دنیای واقعی صهیون زندگی میکنند، مدرن هستند و دنباله رو ایدهها و آرمانهای آزادی، صلح و همبستگی هستند.
مارکس، وبر، و جامعه مدرن به عنوان قلمرو بیگانه
صحنههایی در فیلم وجود دارد که تاخت و تاز اجتماعی نظری به سادگی در آن آشکار است، "صحنه قرص"مشهودترین آن است.
نئو باید بین کشف دنیای واقعی "قرص قرمز" و برگشتن به واقعیت کذب ماتریکس انتخاب کند "قزص آبی"که نئو قرص قرمز را انتخاب میکند در این تبادل جان کلام نظریه مارکس و وبر مطرح میشود مارکس به عنوان یک منتقد "بیگانگی "و وبر به عنوان منتقد "قفس آهنی". میخواهد اشاره کند به اینکه چیزی پنهان و موذی در جوامع مدرن فعال است، که نظریه اجتماعی وسیلهای است که از طریق آن میتوان آشکارش ساخت و معنای آن را برای زندگی، تحقیقات و خود آگاهی از جامعه شناسی به عنوان یک علم اجتماعی روشن می کند.
مارکس و بیگانگی
نقد مارکس از بیگانگی به سمت ارتباطی است که جامعه مدرن را بین شیوه سرمایه داری تولید و ساخت اجتماعی برژوازی، نقش کارگران در زندگیهای فردی و منش روابط اجتماعی حفظ میکند.
مارکس بیگانگی را بین چهار سطح شناسایی میکند.) ۱ (بیگانگی" بشر" از محصول کار خود) ۲ (از فعالیتهای خود) ۳ (از هستی گونه خود، هستی برآمدهی خود) ۴ (بیگانگی آدمی از آدمی، خلاصه بیگانگی انسان از طبیعت و خودش.
در ماتریکس چهار شیوهی بیگانگی وجود دارد:) ۱ (وانمایی ماتریکس به عنوان واقعیت) ۲ (انسانها فکر میکنند که زندگی هنجای دارند در حالی که در حقیقت در شیشههای شفافی زندگی نباتی دارند و ماشینهایی هستند که انرژی را برای "قدرت نیروی کار"انسان فراهم میکنند) ۳ (دنیای واقعی مرفئوس و هم رزمهای وی در داخل سفینه جنگی، به صورت دنیایی از جنگ و کار کار صنعتی، نمایش داده شده و) ۴ (واقعیت خاص ماتریکس، دنیا همان گونه که در پایان قرن بیستم بود، دنیای ما است.
نقد بیگانگی، جامعه مدرن به عنوان یک حلقه بازخورد خود_ ابقا کننده در میان ابعاد متعدد واقعیت جامعهای ظاهر میشود، که هر چه بیشتر در نسلی گسترش مییابد، با گذر زمان، برای حفظ ثبات و کارکرد سیستم، سازو کارهایی برای تسهیل یا تسکین عواقب مخرب ناشی از گسترش و بی مقیاس شدن بیگانگی برقرار میشود که ممکن است حیات سیستم و پیشرفتهای اجتماعی و تکنولوژیکی را که با گسترش سرمایه داری همراه است، به مخاطره اندازد و تغییرات کیفی در جامعه به وجود آورد. در حقیقت، هر نسل جدیدی از تجربههای نسل قبلی خود از بیگانه است و پیشرفتهای تکنولوژیک را به صورت عادی تجربه و نهادینه میکند.
همان طور که مرفئوس بیان میکند، که هیچ کسی نمیتوان گفت: ماتریکس چیست) یعنی چگونه جامعه مدرن، قلمرو بیگانگی است (بنابراین، ما عموما واقعیت را به شیوهای درک میکنیم که مستقیما شاخهای از عملکرد جامعه مدرن است، اینکه جامعه مدرن چگونه خود را به صورت چرخهی بازخورد خود_تقویت میکند و پیش میبرد و از راه تعمیق و تکثیر مداوم بیگانگی رخ میدهد. ما نه تنها واقعیت را از بیگانگی درک میکنیم، حتی خود عینیت نیز، حاصل لایههایی از بیگانگی است، و نمیتوان آنرا مستقل از بیگانگی تصور کرد؛ بنابراین، گفتن به دیگری که دنیا تحت حاکمیت بیگانگی است بی معنیست مگر اینکه شخص قادر باشد زحمت دیدن را بکشد.
در نتیجه، "میتوان احساس کرد"که چگونه قلمرو دنیای مدرن، قلمرو از خود بیگانگی است، بخصوص "زمانی که سر کار میروید، به کلیسا میروید و مالیات میپردازید"همان طور که مرفئوس یکسره میگوید در واقع، اینها حیطههایی از حیاط اجتماعی هستند که در آن تناقض نماهای زندگی مدرن به صورت خاص اعلان شده است.
وبر و "قفس آهنی"
قفس آهنی مربوط به دورهی قبل از صنعتی شدن است. شخصی که در قفس نگه داشته شده است عموما از حقیقتی آگاه است، در حالی که شخصی که در محفطه نگهداری شده، چنین نیست؛ و احتمالش کم است که از شرایط خود آگاه باشد. این حقیقت چیزی بود که وبر میخواست منتقل کند _اینکه جامعه مدرن به عنوان تابعی از عملکرد اخلاق پروتستان، زندانی است که نه تنها پی بردن به آن سخت است، بلکه زندانی است که بخشی از ماست و ما بخشی از زندان هستیم. "کسی نمیتواند بگوید ماتریکس چیست"چون توجه به بینش، آثار و عوارض کاملا به خود فرد بستگی دارد که تلاش کند آن را بفهمد و تشخیص دهد که دنیای وی مطابق با نیروها و ضروریاتی اداره میشود که متفاوت از فکر آن است.
قاشقی وجود ندارد
تصادفی نیست که یک مرد آفریقایی آمریکایی) مرفئوس (و یک زن آفریقایی آمریکایی) اراکل (در مورد نیو و توانایی هایش بیشتر از او میدانند. از یک سو، مرد سفید پوستی از طبقهی متوسط که احتمال از خود بیگانگی را در نظر نمیگیرد و از سویی دیگر، دو شخصیت که خیلی با اشکال چند گانهی از خود بیگانگی آشنا هستند) تاریخچه برده داری این همان معنای عبارت"خودت را بشناس"است:بدون کمک دیگرانی که دارای زمینه و تجربهی اجتماعی متفاوتی هستند، نژاد، طبقه، جنس امکان شناخت خودمان به طور کامل یا حتی به قدر کافی وجود ندارد. زیرا آگاهی به تنهایی نه از خودبیگانگی جلوگیری میکندو نه نیرو بخشی میکند، اما بازتاب دهندگی، پیش شرط ضروری برای تلاش در بیگانگی زدایی و خود توانبخشی است.
ماتریکس به مثابه نقدی بر زندگی روزانه
ماتریکس بیگانگی است، نه به عنوان تجربه ذهنی، بلکه به مثابه همبودی در فرایند اجتماعی و شرایط ساختگی که در سطح تجربه ذهنی آشکار میشود. ماتریکس یا بیگانگی فرایندی عام نیست که نتیجه ساده صنعتی شدن و گسترش شیوهی تولید سرمایه داری باشد، بلکه به معنای جامعه شناختی مسئلهای خاصتر، به نسبتی که به روابط خاصی با طبیعت فردی، اجتماعی، محیطی و جهانی مربوط میشود است که در خلال شکل گیری جامعه مدرن آشکار میشود؛ بنابراین موضوع مرکزی ماتریکس بیگانگی فراگیری در همان حال و رواج و افزایشش در دنیای امروزی است که توسط رسانهها انجام و پشتیبانی میشود. چهار زمانی که مرفئوس ماتریکس را برای نیو توضیح میدهد، آن را به مثابه تولیدی کامپیوتری، نمایش متقابل عصبی... و جهان رویایی که برای کنترل کردن ساخته شده شرح میدهد.
نظریهی اجتماعی از گذار ماتریکس
سه گانگی ماتریکس به مثابه نظریه اجتماعی
مهمترین گزاره این فکر این است که ما به طور طبیعی ویژگی درستی از زندگی اجتماعی را درک نمیکنیم ماتریکس شرحی دقیق از این واقعیت است که ما مایل هستیم تا "فراموش کارانه زندگی کنیم". مساله این است که ما ناگزیر بر بازنماییهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تکیه میکنیم که جامعه مدرن با آنها نظم را نگه میدارد و به عنوان اساسی که با ان میکوشیم تمامیت جامعهی مدرن و جایی که در آن هستیم را تبیین کنیم، کارکردی است با وجود این که بازنماییها خودشان تولیداتی هستند که ما میکوشیم آنها را بفهمیم و تبیین کنیم. به این معنا، که تلاش برای درک آنچه جامعه مدرن را به جلو میبرد شبیه کوششی است که برای فهم طرح داستانهای تخیلی، رمان و فیلم به کار میبریم.
فراتر از آینه
نظریههای اجتماعی بازتاب و باز تابیده
چندین نویسنده معتقدند که ماتریکس آینههای فراوانی دارد. آینهها بازنمایی تصویری از جدایی نمایش _. بازتابی را نشان میدهد. جالب است که تاریخ نظریه اجتماعی نیز به دو نسخ اصلی تقسیم میشود: آنهایی که جامعه مدرن را به مثابه قلمرو بیگانگی نمایان میکنند و آنهایی که با توجه به پیوند میان جامعه مدرن و بیگانگی وضعیتی بازتابیده برگزیده و منتقدانه به انها میپردازند.
نظریههای اجتماعی که نشان میدهند چگونه جامعه مدرن قلمرویی از بیگانگی است و بیگانگی را به عنوان واقعیتی ناگزیر در جوامع صنعتی در نظر میگیرند، بنابراین توجیهی جدی به بیگانگی نمیکنند. بیگانگی فرایندی است که ساخت مهم و کلیدی جوامع مدرن را میسازد.
در ماتریکس نظریه بازتاب به قرص آبی مربوط میشود که واقعیت اجتماعی بنا بر اصولی که خودشان نمایی از دنیای اجتماعی بیگانه هستند قرار دارد. در برابر نظریه بازتابنده میکوشد تا ذهن ما را از ترکیب خاص خود خوشنودی و اندیشه که جامعه را نگه میدارد رها کنند که این نظریهها ما را تشویق میکند تا با ناهماهنگی شناختی و علل ساختی_ اجتماعی آن مقابله کنیم. ما تشویق میشویم تا بر علیه بیگانگی مبارزه کنیم، تا علل بیگانگی را تشخیص دهیم، و بفهمیم جگونه هویت خود ما دست کم به نسبت با شرایط بیگانه موجود شکل میگیرد بنا براین نظریههای بازتابنده با قرص قرمز سازگار است. بینشی که میگوید واقعیت به واقع چگونه دیده میشود.
ماتریکس گویای این است که جامعه مدرن قلمرو بیگانگی است و متضمن این معناست که با کشف چه باید کرد. انقلابهای ماتریکسی، سرانجام کوششی برای پیروزی بر بیگانگی است.
سه گانگی ماتریکس
نقدی بر جامعه کار
در اصطلاح عینی ماتریکس این را توضیح میدهد که کار چگونه بر اکثر مردم فشار وارد میکندحتی اگر توسعه و گسترش تکنولوژیک قرار باشد از این رنج آزادی بیافزاید. کار به جای خدمت به جامعه مدرن، واقعیت جامعه را میسازد. کار چیزی نیست که در جامعه رخ دهد و سازمان یابد، بلکه جامعه با سازمان گرفتن در قلمرو فرایند کار به وجود میآید:میان اینکه چگونه اکثریت مردم "زندگی میکنند"و اینکه جامعه چگونه سازمان مییابد رابطه مستقیمی وجود دارد. ساختهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ثابت باقی میمانند، در حالی که موقعیت اقتصادی که زندگی را احاطه کرده است در زیر فشار جهانی شدن در حال تغییر است.
اگر کوششهای مرتبط با تحولی کیفی از رابطهی میان زن و مرد، میان سیاه پوست و سفید پوست و دیگر نژادها و قومیتها درگیر نشود هیچ نکتهای برای مبارزه با ماتریکس، یا مبارزه برای پیروزی بر ماتریکس وجود ندارد. برعکس، کوشش برای رفتن به فراسوی بیگانگی ممکن است به صورت تغییرطبیعت روابط اجتماعی به شیوهای به اشکال بیگانگی کم دیده شده، مانند نژاد گرایی و جنسیت گرایی صورت بندد، و بنیان هایشان را در جامعه از دست بدهند.
ماتریکس به طور منتقدانه به مشکلات روز افزون جامعه مدرن توجه کرده و آن را انعکاس داده است. در نبود تغییرات عمیق درسیاست، فرهنگ، اقتصاد و جامعه فهمیدن زندگی و هویت مردم فرلتر از جامعه مدرن به مثابه به مثابه جامعه کار رویکردی موثر برای فیلم تنظیم شد تا روشن کند که تصور داستان آزادی انسان از انواع خاص فشار، قدرت و محدودیتهای ذاتی مختص زمان و عصر حاضر سخت دشوار است.
فاطمه صنیع وحید
کارشناس ارشد علوم ارتباطات اجتماعی